پيشگفتار
الف. چرا به تفكر سيستمي نياز داريم؟
هنر تفكر سيستمي اين است كه از درون پيچيدگيها، ساختارهاي ايجادكننده دگرگونيها را ببينيم. تفكر سيستمي به معناي ناديده گرفتن پيچيدگيها نيست بلكه به معناي سازمان دادن به پيچيدگي، در قالب تبييني منسجم است كه علل مسائل را روشن كند و مشخص نمايد چگونه ميتوان آنها را درمان نمود.
پيچيدگي جهان امروز، بسياري از مديران را بدانجا رسانده است كه وانمود كنند اطلاعات مورد نياز براي عملكرد اثربخش را در اختيار ندارند؛ اما به نظر ميآيد مسئله اساسي كه مديران با آن مواجهاند، هميشه قلّت اطلاعات نيست بلكه گاهي هم كثرت اطلاعات است. آنچه غالباً بدان نيازمنديم، روشهايي براي فهم اين است كه چه چيزي مهم است و چه چيزي مهم نيست؛ بر چه متغيرهايي متمركز شويم و به كدامها كمتر توجه كنيم.
هدف تفكر سيستمي، بهبود درك ما از ارتباط عملكرد هر سيستم با ساختار دروني و سياستهاي عملياتي آن است تا از اين درك براي طراحي سياستهاي مؤثر استفاده كنيم. بايد به خاطر داشت كه همواره تبيينهاي ظاهراً متقاعدكنندهاي وجود دارد كه نتايج كسب شده را به نيروهاي خارج از سيستم نسبت ميدهند؛ اما اين تبيينها اهرمي براي تغيير فراهم نميكنند.
ب. تفكر سيستمي چيست؟
عناوين مختلفي نظير "تفكر سيستمي"، "رويكرد سيستمي"، "پوياييشناسي سيستم" و "نظريه سيستمها" به موضوعي نسبت داده ميشوند كه اكثر افراد در مورد آن چيزهايي شنيدهاند؛ خيليها وانمود ميكنند كه به آن نياز دارند؛ و تعداد كمي واقعاً ميدانند كه چيست.
تفكر سيستمي در ميدان عمل، طيفي از فعاليتها را در بر ميگيرد؛ از مفهومي تا فني. در ابتداي اين طيف، اتخاذ ديدگاه يا منظر سيستمي قرار دارد.
هنگامي ديدگاه سيستمي اتخاذ كردهايد كه به اندازه كافي (از هر دو جنبه زماني و مكاني) عقب بايستيد تا بتوانيد شبكهاي از ارتباطات دوطرفه را ببينيد كه به صورت زنجيرهاي عمل ميكنند و سازنده الگوي رفتاري هستند كه سيستم از خود بروز ميدهد. زماني ديدگاه سيستمي اتخاذ نمودهايد كه بتوانيد از درختان فراتر رفته و جنگل را ببينيد. وقتي در يك واقعه "گير" افتادهايد، ديدگاه سيستمي را به كار نبردهايد. كساني كه در روشنايي از بالا به يك شهر، چشم دوختهاند يا از بالاي كوه با دقت به دره يك رودخانه نگريستهاند، به خوبي درك ميكنند "به اندازه كافي عقب ايستادن" يعني چه: جزئيات محو ميشوند؛ الگوي ارتباطها پديدار ميگردد؛ و به نظر ميآيد عقربه زمان، كندتر شده است. برعكس، آنهايي كه در ساعات (ديوانهكننده) اوج ترافيك در يك بزرگراه گرفتار شدهاند، ميدانند "گير افتادن در يك واقعه" يعني چه. آن اوّلي ذاتاً حيرتآور، قدرتآفرين، و شكوفاكننده است؛ اما دوّمي ذاتاً ملالآور، تحليلبَرنده و محدودكننده است.
هر چه از انتهاي چپ طيف فوق، به طرف راست حركت ميكنيم، فعاليتها بيشتر مرتبط با پيادهسازي ديدگاه سيستمي هستند؛ آنها نظاميافتهتر و تحليليتر ميشوند. پيادهسازي نوعاً با ترسيم نقشه ارتباطات دوسويهاي آغاز ميشود كه تصور ميرود پايه ايجاد الگوي رفتاري سيستم هستند. اين نقشهها ميخواهند نشان دهند چه چيزي با چه چيزي مرتبط است؛ همچنين براي استخراج مدلهاي ذهني افراد از مسئله و اشتراك اين مدلها با ديگران مفيدند. در گام بعدي ممكن است نموداري از ساختار سيستم تهيه كنيد تا نشان دهيد واقعاً عملكرد سيستم ناشي از چيست. در پايان ممكن است نمودار ساختاري را به مجموعهاي از معادلهها ترجمه كنيد. اين معادلهها، طبيعت ارتباطها را نشان ميدهند و جهت و قوّت اين ارتباطها را تعيين ميكنند. با تكميل اين مرحله، قادر خواهيد بود رفتار سيستم را شبيهسازي كنيد و به ارزيابي گزينههاي بهبود بپردازيد.
ج. چه نيازي به اين كتاب بود؟
كتب موجود در زمينه تفكر سيستمي، عموماً بخشهايي محدود از طيف مورد اشاره در بند ب را پوشش ميدهند. برخي از آنها عمدتاً بر ابزارهاي كمّي مدلسازي پويايي سيستمها تمركز دارند (متمايل به انتهاي طيف) و برخي نيز بيشتر بر اصول و مفاهيم تأكيد نموده و از ورود به تشريح ابزارهاي تفكر سيستمي حذر نمودهاند (متمايل به ابتداي طيف). اين كتاب بر آن است كه هر دو ديدگاه مذكور را پوشش دهد. هم اصول و مباني تفكر سيستمي را با نمونههاي فراوان تشريح ميكند و هم ابزارهاي مدلسازي و شبيهسازي پويايي سيستمها را با مثالهاي متنوع ارائه ميدهد.
د. اين كتاب بيشتر به كدام نوع از تفكر سيستمي پرداخته است؟
چندين جريان در زمينه تفكر سيستمي فعاليت ميكنند كه دو مورد از آنها شهرت بيشتري دارند. اولي با عنوان پوياييشناسي سيستم (System Dynamics) شناخته ميشود و نقطه كانوني آن در دانشگاه ام.آي.تي (MIT) قرار دارد و افرادي همچون جي فارستر، پيتر سنگه، جان استرمن و دانلا ميدوز، صاحبنامهاي اين جريان هستند. دومي با عناويني همچون طراحي آرماني و برنامهريزي تعاملي شناخته شده و توسط مؤلفاني همچون چرچمن، راسل ايكاف و جمشيد قراچهداغي نمايندگي ميشود. اين كتاب در بخش مباني، ديدگاههاي هر دو گروه را ارائه ميكند اما در بخش ابزارها و روشها، بر پوياييشناسي سيستمها تمركز دارد.
هـ. مخاطب تفكر سيستمي چه كساني هستند؟
اگر قبل يا بعد از خواندن اين كتاب بر اين باور بوديد كه قبل از شما ديگران بايد تفكر سيستمي داشته باشند، نشانهاي است از اين كه هنوز تفكر شما سيستمي نيست. تفكر سيستمي ميتواند در حوزه مسائل فردي، خانوادگي، سازماني و ... به كار آيد. بنابراين از خودتان شروع كنيد!
و. ساختار كتاب
بخش اول كتاب به مباني تفكر سيستمي پرداخته است. بخش دوم، مجموعهاي از ابزارها و روشهاي كيفي را ارائه ميكند. بخش سوم، دربردارنده ابزارها و روشهاي كمّي براي تفكر سيستمي است. نمودار ذيل ارتباط محتوايي بين مطالب فصول كتاب را نشان ميدهد. براي انتخاب ترتيب مطالعه فصول، آن را در نظر داشته باشيد.
ز. تجارب استفاده از كتاب به عنوان مرجع درسي:
مطالب اين كتاب بارها و بارها توسط افراد مختلف به عنوان منبع درسي مورد استفاده قرار گرفته و بر اساس بازخوردهاي ناشي از آن مورد بازنگري قرار گرفته است. يك نكته مهم اين است كه ميزان پرداختن به مثالها و فصول كتاب، بايد متناسب با سرفصل مورد نظر درس باشد. اساتيد محترمي كه مايلند ابزارها و روشهاي كمّي را نيز تدريس كنند، بايد با سرعت بيشتري از دو بخش اول كتاب عبور كنند و مطالعه بخشهايي از آن را به دانشجويان واگذار كنند.
راهكار ديگري كه معمولاً بازخوردهاي خوبي به همراه دارد، آموزش به صورت كارگاهي است. بخصوص در آموزش ابزارها و روشهاي كمّي، ميتوان يك يا چند مسئله (مانند مثالهاي ارائه شده در فصل دهم) را در كارگاه كامپيوتر مبنا قرار داد تا دانشجويان در گروههاي دو يا سه نفره مدلسازي و اجرا كنند. گروهها بايد به سؤالاتي كه در مورد مدل و رفتار آن مطرح ميگردد، پاسخ دهند؛ راهكارهايي براي بهبود رفتار سيستم ارائه دهند و تأثير اين راهكارها بر رفتار سيستم را پيشبيني كنند؛ آنگاه راهكارها را در مدل اعمال كنند و نتايج آنرا بررسي و تفسير نمايند.
ح. قدرداني
لازم است از همه عزيزاني كه مشوق و ياريكننده من در تأليف اين كتاب بودهاند، تشكر كنم و اميدوارم خوانندگان عزيز اين اثر، با نظرات اصلاحي و پيشنهادات خود، مرا در تكميل آن ياري دهند.
قاسم مختاري